زندگی هر روزهی ما ترکیبی از چیزهایی است که دوستشان داریم و چیزهایی که دوستشان نداریم. این که کدام وزنه سنگین تر باشد مهم است اما این که چطور با این چیزهایی که دوستشان نداریم، کنار می آییم، مهم تر است. حداقل برای من این طور بود. یک روز با خودم فکر میکردم، چطور میشود با این دوست نداشتنها کنار آمد و در تصورم یکی از چیزهایی را که دوست شان نداشتم، بین دو انگشت گرفتم و قورتش دادم. یک احساس کم نظیر بود! تنها در تصور من بود و آن چیز، که ساختمانی هم بود، کیلومتر ها دورتر از من سر جایش بود و هنوز هم آنجاست. این قدر از این حس خوشم آمد که فکر کردم کسان دیگری هم هستند، به ویژه کودکان، که چیزهایی را در زندگیشان دوست ندارند و حتی به طور موقت دلشان میخواهد از زندگیشان حذف شود. صفحهی کامپیوترم را باز کردم و نوشتم «قورتش بده»